طه

طه

همانا آنانکه به خدا ایمان آورند ونیکوکار شوند خدای رحمان آنها را محبوب می گرداند.
طه

طه

همانا آنانکه به خدا ایمان آورند ونیکوکار شوند خدای رحمان آنها را محبوب می گرداند.

سفر

الحمدلله همسر و کوچولوها از ماهشر برگشتن

دلم خیلی براشون تنگ شده بود

این دو روز که اینجا نبودن مامان اومده بود پیشم

احساس می کنم داره پیر می شه

ظرف های روز قبل رو نشسته بودم

کلی عصبانی شد و تمام نصیحت هاش رو با اخم گفت

خیلی براش ناراحتم خیلی خودش رو اذیت می کنه

البته بقیه به من می گن خیلی فس فس می کنم و خیلی خون سردم

من که نمی تونم طبعم رو عوض کنم!

من و آجیم که ماهشهر زندگی می کنه جاری هستیم و همسرامون هم دو قلو هستن و هر دو هم مهندس برق هستن

جالبه! نه

فردا شب یلدا ست می خوام امسال برم خونه ی آقا جونم

درسته که فوت کرده ولی برای من هیچی عوض نشده




بیمارستان

صبح بیمارستان بودم 

سرگیجه و افت فشار داشتم

به همسر گفتم من از آمپول و سرم می ترسم

ولی آخرش دکتر برام نوشت

چقدر ترسناکه

اومدیم خونه همسر رفتش سرکار

منم گرفتم خوابیدم تا ساعت۲!

وقتی بچه ها شب اذیتم می کنن تا خوابشون ببره فرداش از ۱۲ کمتر نمی خوابم

مامانم امشب می خواست بیاد پیشمون بهش گفتم امشب نیا دوستان همسر می خوان بیان

حالا ناراحتم می گم نکنه ناراحت شده باشه




درس ز

فاطمه زهرا فردا می خواد درس ز رو بگیره

خواهرزاده ام یه زنبور با نمد براش درست کرده

الان عکسش رو می زارم شاید به عنوان یه ایده برای کلاس اولی ها خوب باشه

کلاس اول

یادم می یاد کلاس اول که بودم اول صبح املا ازمون می گرفتن

یه بارش رو یادمه حسابی قاطی کرده بودم

از سمت چپ شروع کردم به نوشتن

نوشتن توهمات ذهنم  بهم آرامش می ده

افت فشارام دردسریه

امروز این حدیث رو از پیامبر ص خوندم

هرکس پای مادرش رو ببوسه مثل اینه که آستان کعبه رو بوسیده

البته  سندش کتاب گنجینه جواهر هستش

نمی دونم چقدر کتاب معتبریه

حسین امروز با کفگیر و ملاقه حسابی از خجالتم دراومد

تا حالا شده  برای شخصی هدیه بگیرین پسش بده بهتون

من که خیلی ناراحت شدم  

به یه خانمی هدیه دادم پسش داد از اون روز دیگه تصمیم گرفتم  دیگه خونشون نرم تا به بدی رفتارش پی ببره

شایدم عکس العمل بهتری هم وجود داشته باشه


خرید

بعد از یک هفته از خونه زدم بیرون

رفتم مغازه آجی کوچیکه

بشقاب و دیس خریدم کاملا ساده

قبلنا زیاد به خرید کردن علاقه نداشتم

اما الان شارژ می شم

شب خوبی بود 

بعضی اوقات برای نگه داشتن یه رابطه باید کوتاه اومد 

اینکارو خوب بلدم

نمی دونم شایدم ترسو ام

بعضی اوقات که دوباره حالم بد می شه آرزوی مرگ می کنم

خوب که می شم یادم می ره

افسردگی واقعا بیماری سختیه

دکتر که می گفت به دلیل تغییرات هرمونی ناشی از بارداریه

هرچی که هست بعضی اوقات واقعا ناتوانم می کنه

نمی دونم چرا باز سر از اینجا درآوردم

می خواستم دو تا ماگ برا خودم و همسر بگیرم که یه لنگش پیدا نشد

شب بخیر

زندونی

قبلنا خیلی بیرون فعالیت داشتم

نمی دونم حالا چرا بیرون رفتن اینقدر برام سخت شده

دلم می خواد برم پیاده روی اما حوصله ندارم

چه هوایی شده 

یه موش رفته زیر کابینتا صداش می یاد

هر چی می خوام گیرش بندازم نمی شه

عجب مارمولکیه!

چسب موش فردا بگیرم گیرش بندازم

البته دلم براش می سوزه

چقدر دلم می خواد الان برم نساجی بروجرد پارچه بخرم

واقعا بی انصافا خیلی قیمت ها رو بردن بالا

خیلی ولخرج شدم 

دیگه باید یه آدم مقتصد بشم