طه

طه

همانا آنانکه به خدا ایمان آورند ونیکوکار شوند خدای رحمان آنها را محبوب می گرداند.
طه

طه

همانا آنانکه به خدا ایمان آورند ونیکوکار شوند خدای رحمان آنها را محبوب می گرداند.

مدرسه

امروز واقعا سخت گذشت

لوله ی ظرف شویی خراب شده بود

تمام ظرف ها نشسته

روغن تمام شده بود نتونستم شام درست کنم

تکالیف فاطمه زهرا از طرف دیگه

غذای حسین هم بماند(آبی بده ،اذا بده)

اصلا وقتی برای مطالعه ندارم

چقدر دلم می خواد کتاب بخونم

کمرم درد می کنه از بس امروز سر پا بودم

خیلی غر غرو شدم

منو فاطمه زهرا رفتیم تو خیابون برای درس علومش خاک بیاریم هیچکی تو خیابون نبود چقدر ترسناکه انگار خونه دور شده بود

وای

خونه داری هم سخته همه اش باید یه لنگه پا باشی



مزار

این بیت شعر رو خیلی دوست دارم

هرچه دلم خواست نه آن می شود

هرچه خدا خواست همان می شود

واقعا واقعیت داره

امروز باید می رفتم سر مزار بابام و داداشم

اما تا الان که نشده

قبرستون  هم جای خوبیه !

چه سکوتی داره


خاطرات

نمی دونم چرا بعضی خاطرات از ذهن آدم پاک نمی شه

همه خوابن اما من خوابم نمی بره

تا به کل دنیا فکر نکنم  راحت نمی شم

خیلی دلم واسه بابام تنگ شده 

سرطان واقعا بیماریه سختیه

اسمش که واقعا ترسناکه

یه غمی توی دلمه نمی دونم چرا تموم نمی شه

الان تقریبا ۹ ماه که از کارم استعفا دادم

راحت شدم

از صبح تا عصر باید می موندم تو اداره

انگار تو زندون بودم

سرم چقدر درد می کنه!

دلم می خواد دوباره برم کلاس خیاطی چقدر لذت بخشه

دنیای ما زن ها واقعا ترسناکه

 هر چی بیشتر از حرف های نامربوط دوری می کنی بیشتر یقه ات گیره

وای که چقدر خسته می شم

احساس می کنم یه خورده سبک شدم