طه

طه

همانا آنانکه به خدا ایمان آورند ونیکوکار شوند خدای رحمان آنها را محبوب می گرداند.
طه

طه

همانا آنانکه به خدا ایمان آورند ونیکوکار شوند خدای رحمان آنها را محبوب می گرداند.

مشهد

سلام امیدوارم حالتون خوش و خرم باشه

ما تعطیلات عید رو با قطار می خوایم بریم مشهد(به دلیل محدودیت های کرونایی نمی شه با ماشین بریم)

حیف شد

چند خانواده ایم  که می خوایم بریم خدا کنه همدیگه رو اذیت نکنیم

حسابی مشغول تبلیغ کار گلدوزیم هستم

یه کانال تو ایتا زدم

تو برنامه ی دیوار آگهی زدم

تو  بازار باسلام غرفه زدم

تو اینستا پیج زدم..

خلاصه کاری نمونده که انجام ندادم

بقیه کارها رو نمی گم الان می گید این خانمه چشه

به فاطمه زهرا هم گلدوزی یاد می دم خیلی پیشرفت کرده

دادشم می گفت هنوزم وبلاگ داری گفتم آره 

می دونید چی بهم گفت

گفت دیگه وبلاگ داری قدیمی شده

خندیدم

چون من هنوز تمام (که نه) حرفام رو اینجا می زنم

زندگی خیلی سخت شده بیشترین دلیلش عوض شدن آدما فشارهای مادی 

دلم واقعا برا قدیما خیلی تنگ شده

الان زیاد ارتباط خوبی با خانواده ام ندارم

البته به روشون نمی یارم

ولی از دستشون ناراحتم به دلایلی

از خدا می خوام که عاقبتامون رو ختم به خیر کنه

دیگه پرحرفی بسه شب بخیر



شغل خانگی

سلام امیدوارم حال همه خوب باشه

زدم تو کار گلدوزی 

انواع دیوارکوب گلدوزی شده تماما با دست

خیلی لذت بخشه هم کاری رو که دوست داری انجام می دی هم برا خودت درآمد داری و مهمتراینکه نمی خواد از خونه بزنی بیرون

آدرس پیج اینستام goldoozi_jadid هستش 

حتما سر بزنید و لایک کنید

اگه خدا بخواد ۱۵ روز عید رو می خوایم بریم سفر

از خدا می خوام که هیچ مشکلی پیش نیاد و با خیال راحت بریم

برم خرازی های اصفهان کلی خرید کنم

یه چیزی ذهنم رو خیلی درگیر کرده

اینکه چرا دیگران دوست دارند تو کارت دخالت کنند اما اجازه نمی دن کسی تو کارشون دخالت کنه

واقعا هم صحبتی با بعضی افراد آدم رو کلافه می کنه

خدا رو شکر می کنم که باعث رنجش کسی نمی شم و شرم رو برا خودم نگه می دارم

دوست دارم بنویسم اما خیلی خسته ام 

شب همگی بخیر


بحارالانوار

سلام انشاالله حال همگی خوب باشه

دیروز تولد حسین کوچولو بود

چقدر ذوق زد

الان چند روز هستش دارم کتاب بحارالانوار رو می خونم

چقدر روایتاش قشنگه حس زندگی به آدم می ده

یه داستانی داشت درباره شاهزاده روم که چطور اسیر می شه و به ازدواج امام حسن عسکری علیه السلام در می یاد

یه نکته اش برام خیلی جالب بود که این بانو ی مسیحی چقدر حجب و حیا داشتن با اینکه توی کاخ زندگی می کردن و نوه ی قیصر روم بودن

من که خیلی به حالشون غبطه خوردم

اگه تونستم داستانش رو کپی کنم توی پست بعدی می فرستمش

چقدر خوبه احساساتمون تحت تاثیر اطرافیانمون قرار نگیره

یا دیگران به خودشون اجازه ی دخالت توی ریز زندگی افراد رو ندن

من واقعا از نصیحت های بیجای بقیه خسته ام

چون هیچوقت به خودم این اجازه رو ندادم که توی زندگی کسی دخالت کنم

انسان اگه مطالعه نکنه توی پیچ و خم زندگی گم می شه

چرا اینقدر روابط صادقانه و روشن کمیاب شده

من الان به جز همسرم هیچ دوستی ندارم

چون دیگه یه دوست خوب پیدا نمی شه

امروز به دوستت یه مساله پیش و پا افتاده رو می گی فرداش از دهن چند نفر می شنویش

واقعا ما نمی تونیم زخم زبون نزنیم

مگه چقدر سخته

اگه نمی تونیم اینکار رو کنیم حداقلش اینه که حرف نزنیم

واقعا وای از دست انسان های کم عقل

معذرت می خوام که همه اش غر زدم

اینم بخشی از وجود یه زنه!



صبح بخیر

ماشاالله همسایمون اول صبح هم دست از سر و صدا برنمی داره

بیشتر کارهاشون رو تو حیاط انجام می دن

نون می پزن

کلوچه می پزن

ظرف هاشون رو می شورن

موزیک می زارن می رقصن

و ...

الانم صدای قابلمه هاشون می یاد!

انگار آشپزخونه رو ازشون گرفتن

همسر و بچه ها خوابن

من خیلی به صدا حساسم 

انگار مته می کنن تو سرم

من و فاطمه زهرا دیشب رفتیم بازار کلی از خرازی خرید کردیم

براش مهره تزیینی و خرج کار و غیره گرفتم برا خودش دستبند درست کنه

من فکر می کردم خیلی فاطمه زهرا رو توی انتخاب. آزاد می ذارم

ولی واقعیت این بود که اصرار داشتم حرف خودم  رو بهش تحمیل کنم!

نمی دونم تو این سن هم می شه تغییر کرد!



شهادت بانوی دو عالم

سلام

شهادت حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها رو به همه شیعیان جهان تسلیت می گم

پدر

سلام انشاالله حالتون خوش باشه

همسر خوب و مهربون بچه های سالم و شاد، دوست خوب، خواهر و بردارا

هیچکدوم نمی تونن جای خالیه پدر و مادر رو پر کنند

دلم برا بابام تنگ شده

همیشه مشوق و پشتیبانم بود خیلی کمکم می کرد کارها رو برام آسون می کرد

خیلی دوست دارم خوابش رو ببینم که حالش خوبه و هیچ غصه ای نداره

هر روز براش خیرات می فرستم

اما دلم آروم نمی شه

واقعا پدر دلسوزی بود 

اصلا قدر کارهایی رو که برام می کرد نمی دونستم

الان چند شبه پیش مامانم می خوابم

شبها تنهاست

خیلی غصه می خوره

دوست دارم کج خلقیاش رو تحمل کنم تا اذیت نشه

ولی بعضی اوقات واقعا از تحملم خارجه

اگه می شد یه خونه ی دو طبقه می گرفتم می یومد پیش خودم خوب می شد 

اول باید با همسر مشورت کنم خدا کنه راضی بشه

خدایا ....

فاطمه زهرا سه روزی خونه ی مامان بزرگش بود امشب اومد پیشم 

وقتی اومد احساس کردم آروم شدم

کلی باهام حرف زد

ماشاالله خیلی تیزبین و حاضر جوابه برعکس من

چقدر خوب می شد از بیرون خودم رو می دیدم

احساس می کنم خودم رو هنوز نشناختم!