امروز بعد از مدت ها بچه ها رو بردم پارک کلی پیاده روی کردیم
تا برگشتیم خونه حسین خوابش برد
گفتم انشاالله هر روز یا یه روز درمیون ببرمشون
یعنی من می تونم
یه فلافلی تو مسیر بود خواستیم فلافل بگیریم که نشد
همسر ترتیب یه روضه هفتگی رو داده تو خونه هر پنجشنبه باید دست به کارشم برای شام
خیلی ها خوششون نمی یاد و ابراز هم کردن
ولی ما توجهی به حرفای دیگران نمی کنیم
البته بعضی مواقع هم که نمی تونم از بیرون غذا می گیریم
حسین هر روز از روز قبل فضول تر می شه
تا حواسم نیست یه مشت از موهای من و فاطمه زهرا می کشه
کارنامه دخمل رو هم گرفتیم شاگرد اول شد
توقع نداشتم با سر به هوایی هایی که دخمل داره
حفظ قرآنش رو هم داره پیش می بره انشاالله
خیلی از این بابت خوشحالم
سردردهام خیلی بهتر شده
دیشب خواب داداشم رو دیدم چقدر دلم براش تنگ شده
همیشه برام یه نصیحت داره
بابام یه روزبه خوابم اومد گفت رقیه اینستا رو پاک کن
هنوز تو اون دنیا هم می خواد بچه اش رو کنترل کنه
چقدر دلم براشون تنگ شده
وقتی می رم سر مزارش یه حسی بهم دست می ده که دلم می خواد منم برم پیششون
سلام
انشالله حال همگی خوب باشه(البته با این گرونی ها!)
دارم سعی می کنم گلدوزی یاد بگیرم خیلی خوبه
سرشوق می یارم
مربیم عالی درس می ده
ولی حسین مرتب وسایلم رو به هم می ریزه
خونه هم گیرمون اومد حالا که رفتیم پای معامله پشیمون شد
فاطمه زهرا هم که تنبل شده مشقاش رو نمی نویسه هرچی هم تلاش می کنم فایده نداره فقط توی کلاس درس رو یاد می گیره
خودمم حسابی مشغول کلاس های مجازی هستم
جمعه همه ی خانواده خونه ی ما دعوت بودن
درسمم که نیمه کاره رها کردم ، همسر می گه بمون خونه به بچه ها برس حالا ارشدتم گرفتی به چه دردت می خوره
بعضی اوقات می گم راست می گه
بعضی مواقعم که بچه ها اذیتم می کنند می گم کاشی ادامه می دادم تا حداقل چند روز آزاد باشم برا خودم
جمعه همه ی خانواده خودم خونمون دعوت بودن
تا دو روز بعد فقط خوابیدم خیلی خسته شدم نه از پذیرایی از کمر درد
دلم می خواد توی هنر گلدوزی حرفه ای بشم
می خوایم خونه رو بفروشیم یه خونه ی بزرگتر بگیریم
از بس این چند روزه گشتیم خسته شدیم
اکثرا عیب خونه هاشون رو پنهان می کنند!
چی بگم!
از مشاور املاکی ها هم که نگم!
چشمام خیلی ضعیف شده
می خواستم لیزیک کنم از چند نفر از وضعیتشون بعد از عمل پرسیدم یکی می گفت خوبه یکی می گفت بده!
به نظر شما خوبه یا بده
بعضی اوقات نمی دونم چه کسی برای مشورت گرفتن قابل اعتماده
چون مقیاس هر کس تجارب شخصی خودشه
مثلا تو فلان موضوع فلان اتفاق افتاده براش
به تو می گه فلان کار رو کن من بهمان کار رو کردم اینجور شده
نمی دونم شایدم طرز فکر من اشتباهه
سلام
انشاالله حالتون خوب باشه و دلتون برای من تنگ شده باشه!
از نوشتن لذت می برم
هروقت اینجا خطورات ذهنیم رو می نویسم شبش با رضایت بیشتری خوابم می بره
چقدر سخته مامان باشی همسر باشی زن دایی و زن عمو و خاله.... این همه نقش یه بازیگر حرفه ای می خواد
آخرش یه حرفی پشت سرت باقی می مونه و ما همیشه حق رو به خودمون می دیم و طرف مقابلمون رو گناهکار و در درونمون همدیگر رو مجازات می کنیم
چه اخلاق بدیه تازگی ها پیدا کردم(سرت به کار خودت باشه خانم!)
حسین جمله های ۳ کلمه ای یاد گرفته مثلا (باباجی(باباجون) احمد الو) یعنی زنگ بزن عمو احمد
وقتی حرف می زنه خیلی لذت می برم
یه بار صداش رو ضبط می کنم لودش می کنم
دلم یه هوای خدایی می خواد چقدر پیدا کردن این هوا سخت شده
گاهی از این همه هیاهو خسته می شم بچه ها رو می فرستم پیش مامانم یا مادر شوهرم بعد دراز می کشم و بدون دغدغه فقط به چیزهایی که دوست دارم فکر می کنم
واقعا لازمه بعضی اوقات تنهایی سفر بریم