طه

طه

همانا آنانکه به خدا ایمان آورند ونیکوکار شوند خدای رحمان آنها را محبوب می گرداند.
طه

طه

همانا آنانکه به خدا ایمان آورند ونیکوکار شوند خدای رحمان آنها را محبوب می گرداند.

رهائی حسن مثنی و دعای فرج

به نام خداوند بخشنده ومهربان

ولیدبن عبدالملک مروان بصالح بن عبدالله المری که از طرف ولید حاکم مدینه بود

نوشت که: باید حسن فرزند حضرت مجتبی علیه السلام را که در زندان آن ملعون بود

بیرون آوری و در مسجد رسول خدا (ص) پانصد تازیانه بزنی.

صالح آن بزرگوار را از زندان به مسجد آورد و مردم جمع شدند آنگاه بر منبر رفت

تا نامه ی ولید را بخواند و سپس حکم را اجرا کند.

در اینحال حضرت علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام وارد مسجد شدند

و مردم برایشان راه دادند تا خود را بجانب حسن مثنی رسانید

و فرمود: ای پسر عم - خدای را به دعاء الکرب(لا اله الا الله الحلیم الکریم-

لا اله الا الله العلی العظیم سبحان الله رب السموات السبع و رب الارضین

السبع و رب العرش العظیم و الحمد لله رب العالمین)

بخوان! گفت آن دعا کدامست؟ حضرت تعلیمش فرمود و برگشت و حسن این دعا را مکرر

می خواند تا صالح از خواندن نامه فارغ شد و از منبر به زیر آمد تا آن حکم

را اجراء کند - ناگاه گفت بنظرم حسن مظلوم باشد فعلا در اجراء حکم ولید

باید صبر کرد تا ثانیا به خلیفه مراجعه کنم چون با خلیفه مکاتبه کرد

در پاسخش نوشت او را از زندان آزاد کن و صالح حسن را آزاد کرد.

 

پرسش

آیا هر مسلمانى، مؤمن است یا آنکه میان اسلام و ایمان تفاوت است؟
در قرآن، یکجا مى‏خوانیم که مردم وارد دین مى‏شوند: «یدخلون فى دین اللّه افواجا» (7) و در جاى دیگر به کسانى که شعار دیندارى مى‏دادند گفته مى‏شود: هنوز ایمان وارد دلهاى شما نشده است: «ولمّا یدخل الایمان فى قلوبکم» (8)
یعنى دین باید وارد مردم شود.
آرى، دیندارى مراحلى دارد: مرحله گرم شدن، مرحله داغ شدن و مرحله پخته شدن. هر گرم و داغى، سرد مى‏شود ولى هیچ پخته‏اى خام نمى‏شود.
ورود مردم در دین آسان است؛ هرکس بگوید: «أشهد ان لا اله الاّ اللّه و أشهد انّ محمّداً رسول اللّه»، مسلمان است. این مرحله گرم شدن است. امّا بالاتر از گرم شدن، داغ شدن است. اصحاب پیامبر با احساس و هیجان داغى به جبهه‏ها مى‏رفتند و حاضر بودند در کنار پیامبر جان فشانى کنند. ولى قرآن به آنها مى‏گوید اگر دین دارید، خمس غنائم جنگى را بدهید: «واعلموا انّما غَنمتُم من شى‏ءٍ فانّ لِلّه خُمُسَه و للرّسول... انْ کنتم آمنتم باللّه» (9)

آرى، کسانى که شهادتین مى‏گویند و حتى در جبهه‏ها کنار پیامبر مى‏جنگند، ممکن است در مسایل مالى آسیب‏پذیر باشند که قرآن مى‏فرماید: در کنار شهادتین و جبهه و نماز، حق خدا و رسول و فقرا را نیز بپردازید. در این مرحله است که ایمان وارد قلب مى‏شود. قرآن فقط به گروه خاصّى مى‏فرماید: «اولئک هُم المؤمنونَ حقّاً» (10) مؤمنون واقعى گروه خاصّى هستند، ولى نسبت به گروهى که منافقانه اظهار ایمان دارند، مى‏فرماید: اینها مؤمن واقعى نیستند: «و مِن النّاس مَن یقول آمنّا بِاللّه و بالیوم الآخر و هم بمؤمنین» (11)

منبع:qaraati.net

پرسش

چگونه مى‏توانیم حقایق را آن گونه که هست، ببینیم؟


قرآن مى‏فرماید: «اتّقوا اللّه و یعلّمکم اللّه» (6)
از خداوند پروا کنید تا خداوند، حقیقت را به شما بیاموزد.
تقوى به معناى دورى از انواع بدى‏ها و زشتى‏هاست. آرى، افراد آلوده از درک بسیارى حقایق محرومند.
کسى که تعصّب قومى، حزبى، نژادى و... دارد، حق را آنگونه که هست نمى‏فهمد، مثل کسیکه عینک سرخ گذاشته و همه چیز را سرخ مى‏بیند و شلغم را لبو مى‏پندارد و اگر عینک سبز بگذارد، کاه را علف مى‏بیند.
اگر آیینه را صیقل دهیم، عکس را درست نشان مى‏دهد. آئینه دل نیز باید صیقلى باشد تا معارف را درک کند. دل‏هاى کینه دار مثل ظرف‏هاى آلوده است که اگر آب تمیز هم در آن ریخته شود، آلوده مى‏شود.
گناه غبارى است که نمى‏گذارد انسان واقع بین باشد.

منبع: qaraati.net

انسان

 

به نام خداوند بخشنده و مهربان

از بهشت‌ که‌ بیرون‌ آمد،  دارایی‌اش‌ فقط‌ یک‌ سیب‌ بود. سیبی‌ که‌ به‌ وسوسه‌ آن‌ را چیده‌ بود.و مکافات‌  این‌ وسوسه‌ هبوط‌ بود.فرشته‌ها گفتند: تو بی‌ بهشت‌ می‌میری. زمین‌ جای‌ تو نیست. زمین‌ همه‌ ظلم‌ است‌ و فساد. و انسان‌ گفت: اما من‌ به‌ خودم‌ ظلم‌  کرده‌ام...
زمین‌ تاوان‌ ظلم‌ من‌ است. اگر خدا چنین‌ می‌خواهد، پس‌ زمین‌ از بهشت‌ بهتر است.خدا گفت: برو و بدان‌ جاده‌ای‌ که‌ تو را دوباره‌ به‌ بهشت‌ می‌رساند، از زمین‌ می‌گذرد، از زمینی‌ آکنده‌ از شر و خیر، از حق‌ و از باطل، از خطا و از صواب؛ و اگر خیر و حق‌ و صواب‌ پیروز شد، تو بازخواهی‌ گشت......... وگرنه..........!!!
و فرشته‌ها هم‌ گریستند.اما انسان‌ نرفت. انسان‌ نمی‌توانست‌ برود……انسان‌ بر درگاه‌ بهشت‌ وامانده‌ بود. می‌ترسید و مردد بود. و آن‌ وقت‌ خدا چیزی‌ به‌ انسان‌ داد. چیزی‌ که‌ هستی‌ را مبهوت‌ کرد و کائنات‌ را به‌ غبطه‌ واداشت.انسان‌ دست‌هایش‌ را گشود و خدا به‌ او «اختیار» داد.خدا گفت: حال‌ انتخاب‌ کن. زیرا که‌ تو برای‌ انتخاب‌ کردن‌ آفریده‌ شدی. برو و بهترین‌ را برگزین‌ که‌ بهشت‌ پاداش‌ به‌ گزیدن‌ توست.عقل‌ و دل‌ و هزاران‌ پیامبر نیز با تو خواهد آمد تا تو بهترین‌ را برگزینی.و آنگاه‌ انسان‌ زمین‌ را انتخاب‌ کرد. رنج‌ و نبرد و صبوری‌ را.و این‌ آغاز انسان‌ بود.