امروز واقعا سخت گذشت
لوله ی ظرف شویی خراب شده بود
تمام ظرف ها نشسته
روغن تمام شده بود نتونستم شام درست کنم
تکالیف فاطمه زهرا از طرف دیگه
غذای حسین هم بماند(آبی بده ،اذا بده)
اصلا وقتی برای مطالعه ندارم
چقدر دلم می خواد کتاب بخونم
کمرم درد می کنه از بس امروز سر پا بودم
خیلی غر غرو شدم
منو فاطمه زهرا رفتیم تو خیابون برای درس علومش خاک بیاریم هیچکی تو خیابون نبود چقدر ترسناکه انگار خونه دور شده بود
وای
خونه داری هم سخته همه اش باید یه لنگه پا باشی